خدایا چرا این تصاویر از ذهن من پاک نمی شوند ! چرا چشم باز ندا در لحظه مرگ از مقابل دیدگان من کنار نمی رود . چرا ناله های مادر سهراب بر مزار فرزندش مدام در گوش من فریاد می شود ؟ چرا صدای اصابت باتومها بر روی سپرها و صدای گوشخراش موتورهای یگان ویژه لحظه به لحظه در ذهن من طنین دارد ؟
* * *
وقتی ساعت حدود 1 بامداد نیمه شب شوم 23 خرداد تلویزیون اولین نتایج آرا را اعلام کرد با خودم گفتم "اینها مال حوزه های کوچیکه. تهران روکه بشمارن موسوی اول می شه " . وقتی ظهر شنبه 23 خرداد خبر دادند شمارش پایان یافته و خامنه ای هم تبریک گفته باور نمی کردم موسوی و کروبی اینگونه مردانه بایستند . با خودم گفتم : " بی غیرتم اگه این تقلب رو به کام کودتاچیها زهر نکنم. باید چند روز تظاهرات کنیم " . به چند روز تظاهرات دو سه هزار نفری راضی بودم که نگویند : تقلب چه راحت بود . دوشنبه با اتوبوس به تهران آمدم . صبح که به تهران رسیدم شنیدم دیشب به کوی دانشگاه حمله شده . وقتی بعدازظهر دوشنبه 25 خرداد پا به خیابان گذاشتم گفتم "خدایا این همه جمعیت ! خوابم یا بیدار؟ " هیجان آن روز هنوز هم با من است . شنیدم در میدان آزادی تیراندازی شده . اما باورم نمیشد : "اگر هم بوده تیر مشقی بوده . مگر می شود . حکومتی که مدعی است مردمی ترین حکومت روی زمین است فشنگ جنگی به روی هموطنان خودش شلیک کند؟! " فردا صبح در اینترنت فیلم معروف تیراندازی از پایگاه بسیج وعکس شهدا را دیدم ، فهمیدم چه خوش خیال بوده ام . شنیدم فردا قرار است هواداران کودتا در میدان ولیعصر میتینگ دهند . یاد 24 تیر 78 افتادم که با یک تظاهرات حکومتی اوضاع را به حالت عادی برگرداندند . نگران شدم . باید برمیگشتم شهرستان . اما ماندم و به چشم خودم دیدم که ترفند قدیمی این بار جواب نداد . جمعیت میلیونی مردم در خیابان ولیعصر تا روبروی جام جم را می گویم که تجمع کوچک کودتاچیان در میدان ولیعصر را تا حد یک نمایش مبتذل و شکست خورده تنزل داد . باز هم خدا را شکر کردم . تجمع 27 خرداد در میدان هفت تیر و تجمع 28 خرداد در میدان توپخانه را فقط از طریق اینترنت توانستم پیگیری کنم . گفتند نماز جعه 29 خرداد به امامت رهبر مسلمانان جهان و نایب امام زمان ، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای !! برگزار می شود . با خودم گفتم " دستور حمله رو صادر میکنه " اینجا را درست فکر کرده بودم . گفت "مسئولیت خونهایی که ریخته شود به عهده کسانی است که تحریک می کنند " صریح تر از این هم میشد تهدید به کشتار کرد؟ وقتی نمایش مبتذل گریه و مظلوم نمایی و توسل به امام زمان را اجرا کرد گفتم " انشالله به یاری امام زمان فردا مردم تودهنی محکمی بهت میزنن " . مجمع روحانیون درخواست مجوز کرده بود برای راهپیمایی 30 خرداد از میدان انقلاب تا میدان آزادی . به محض اینکه از اداره برگشتم نشستم پای اینترنت . ساعت 4 زنگ زدم به دوستم مهدی در تهران . گفت حسن رفته . زنگ زدم موبایل حسن . آنتن نمیداد . فقط شنیدم که گفت "4-5 برابر روزهای قبل مامور وایستاده ،بعضیها با هم عربی صحبت می کنن ! " ارتباط قطع شد تا 12 شب که حسن به خانه برگشت . زنگ زد و در حالی که صدایش می لرزید گفت " شانس آوردم زنده برگشتم . فقط به قصد کشت می زدن . جلوی خودم با باتوم مغز یکی رو پاشوندن به دیوار . . . " و بغضش ترکید . دلداری اش دادم و گفتم " مگه نشنیدی مولا علی (ع) گفته خون ناحق عمر حکومتها رو کوتاه میکنه ؟ " فردا صبح در اداره نمیتوانستم کار کنم . داخل اینترنت تیتر زده بود " فیلم کشته شدن یک دختر جوان در تظاهرات دیروز" فیلم را که دیدم تحملم تمام شد . مرخصی گرفتم . هنوز کسی نام این دختر جوان را نمیدانست . به ساعت نکشید که ندا آقا سلطان نامی جهانی شد . تبدیل شد به اسطوره مقاومت . حسودی ام می شد . اینگونه مرگ هم اقبال بلندی می طلبد . چند شب بود موقع خواب یاد کسانی می افتادم که در زندان هستند . هنوز نمی دانستم که در زندانهای جمهوری اسلامی چه خبر است ؟ با خودم می گفتم " فوقش مشت و لگد و غذای بد " . . . زهی خیال باطل
* * *
تجمع میدان بهارستان در3 تیر ، تجمع مسجد قبا در 7 تیر و ماجرای اسفناک ترانه موسوی ، تعطیلی تهران به خاطر خس و خاشاک هوا و تجمع 18 تیر ، نماز جمعه 26 تیر که حماسه ای بود برای خودش ، تجمع 30 تیر در میدان هفت تیر ، طرح خاموشی سبز ، تجمعات ایرانیان مقیم خارج از کشور ، دست و پا زدنهای بیوده و مبتذل تلویزیون کودتا برای توجیه وحشی گریها ، نامه شجاعانه کروبی در افشای تجاوزات جنسی به زندانیان ، بیانیه های موسوی و منتظری و بیات زنجانی و صانعی و . . . تجمع 3 مرداد در میدان ونک ، تجمعهای پرشور 8 مرداد در بهشت زهرا و مصلی تهران به مناسبت چهلم شهدای 30 خرداد ، حکومت نظامی غیر رسمی در روزهای 12 و 14 مرداد به مناسبت تنفیذ و تحلیف کودتا ، دادگاههای نمایشی و دهها و بلکه صدها ماجرای ریز و درشت دیگر رخ داد تا روز قدس فرار رسید . باز هم آمدم تهران ، اینبار همراه چند نفر از دوستان . با خودم می گفتم : "خدایا نکنه ناامید برگردیم ، نکنه امروز تموم بشه و برای ما یه حسرت بزرگ باقی بمونه " پایم که به میدان ولیعصر رسید خدا را شکر کردم . سیل جمعیت میدان را سبز کرده بود . شور و حال 25 خرداد در دلم زنده شد . با تمام توان فریاد زدم : " مرگ بر دیکتاتور"
***
خدایا ! طاقت ندارم ببینم شهر به حالت عادی بازگشته . از خودم می پرسم آیا امکان دارد خون ندا و سهراب و اشکان و ترانه و . . . و . . . فراموش شود ؟ و سریع پاسخ خودم را میدهم : هرگز ، آنها و صدها شهید دیگر در دل و جان میلیونها ایرانی زنده اند . آنکه مرده حکومت سفاک ولایت فقیه است که فقط سعی می کند به مدد وحشی گری و دروغ و باج دادن به بیگانگان چند صباحی بیشتر نفس بکشد . حتی توان برگزاری یک تظاهرات و میتینگ نمایشی را از دست داده . فردا 13 آبان است . برعکس دفعات قبل هیچ نگرانی ندارم ، بی شک فردا هم سبز خواهد شد . حرکتی که تصور می کردم فقط چند روز دوام بیاورد پس از حدود 5 ماه همچنان زنده است و پرشورتر از روز اول . . . . تلویزیون را روشن می کنم ، تصویر رئیس دولت کودتا برآن نقش بسته ، ناخودآگاه این شعر به ذهنم خطور کرد: مپندار کاین شعله افسرده گردد