به لحظه لحظه این روزهای سرخ قسم ، که بوی سبز ترین فصل سال می آید سی خرداد
سی خرداد
سي خرداد هشتاد و هشت ، سرخ ترین روز جنبش سبز مردم ایران
خبر تکمیلی : فایل صوتی سخنرانی جنجالی مهدی طائب در گرگان



چند روز پیش خبر سخنرانی جنجالی مهدی طائب را از طریق همین وبلاگ منتشر کردم که بازتاب بسیار گسترده ای پیدا کرد . خوشبختانه فایل صوتی 40 دقیقه از بخشهای میانی این سخنرانی به دستم رسیده که از اینجا قابل دانلود است . اگر تحمل شنیدن 40 دقیقه فحش ، تهمت ، توهین و تحلیلهای عجیب و غریب را دارید بسم الله . حجم : 87/3 مگابایت با فرمت amr - قابل اجرا فقط با نرم افزار kmplayer و یا موبایل












مهدی طائب در گرگان دختران فعال در ستاد موسوی را فاحشه خواند !
سه شنبه هفته قبل ( 26 آبان ) ساعت 3 بعدازظهر ، مهدی طائب ، برادر فرمانده سابق نیروی مقاومت بسیج در همایش سیاسی بسیج اقشاری سپاه نینوا استان گلستان که در محل دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان برگزار شد سخنان جنجالی و عجیبی مطرح کرد . نکته اول اینکه این همایش در خفا و بدون هیچ پلاکارد و پوستر در سالن رشد دانشگاه منابع طبیعی گرگان برگزار شد و دعوتنامه جلسه برای بسیج ادارات در ساعت 12 ظهر فاکس شد . اما یکی از دوستان سبز من در دانشگاه منابع طبیعی گرگان که شخصا در این جلسه حضور داشت و زحمت عکسها را هم کشیده ، تعدادی از جملات عجیب آقای طائب را برای من بازگو کرد :
1 : در سال 73 یا 74 یک باند جاسوسی پیدا کردیم که در برجی مجلل در اتوبان مدرس تهران فاحشه تربیت می کرد برای منحرف کردن مسئولین نظام . یکی از گردانندگان این باند مهدی هاشمی ، پسر آقای هاشمی رفسنجانی بود که بلافاصله دستگیر شد . اما با اعمال نفوذ پدرش تعدادی از مدیران وزارت اطلاعات منتقل و مهدی و سایر اعضای باند آزاد شدند . دختران و زنان فاحشه شاغل در آن باند نیز در انتخابات 22 خرداد در ستاد دختران فیروزه ای مهندس موسوی مشغول فعالیت شدند !! ( در اینجا آقای طائب صفتی را که شایسته خواهر و مادر و زن خودش است به دختران پاکدامن و روشن فکر فعال در ستاد مهندس موسوی نسبت داد )
2 : در قم ( یا شاید یکی از محلات قم ) 6 رای به نام جومونگ و 4 رای به نام کروبی بود . یعنی رای آقای کروبی از رای جومونگ کمتر بود .
3 :اگر همین الان موسوی و هاشمی و خاتمی دستگیر شوند هیچ اتفاقی نمی افتد . حتی دو تا گاو به هم شاخ نمی زنند !
4 : برنامه اصلاح طلبان این بود که موسوی رییس جمهور و خاتمی رهبر شود ! و فاتحه نظام را بخوانند
5: 4 – 5 روز مانده به انتخابات مسئولین ستاد مهندس موسوی با رفسنجانی جلسه داشتند . مسئول ستاد قم گفت : من امیدی ندارم . علتش هم اینکه اکثر طرفداران آقای موسوی به کنترل موالید معتقدند . اگر دقت کنید در این ماشینهایی که برای موسوی تبلیغ میکنند یک مرد و یک زن و حداکثر یک سگ !! داخل ماشین است .شما منتظر باشید روز انتخابات طرفداران احمدی نژاد مثل مور و ملخ از محلات پایین شهر رای میدهند . در نتیجه قرار شد نظر سنجی انجام شود و یکی دو روز مانده به انتخابات مطمئن شدد که رای نمی آورند ( این را باور کنیم یا گفته های آقای زاکانی ، نماینده مجلس مبنی بر نظر سنجی وزارت اطلاعات و شورایعالی که نتیجه اش کشیده شدن انتخابات به مرحله دوم بود )
6 :پیاده نظام دشمن که در دانشگاهها تربیت شده توانست با شعار الله اکبر عده ای از مردم را همراه کند . طوری که روز دوشنبه پس از انتخابات 700 هزار نفر بین میدان انقلاب و میدان آزادی تجمع کردند ( دقت کنید ، فقط 700 هزار نفر ، آدم شمردن این آقاین هم مثل رای شمردنشان است ) وقتی غروب دیدند خونریزی ای که انتظارش را داشتند از طرف نظام صورت نگرفت لذا حمله کردند به یک پایگاه بسیج و 7 نفر از جمله یک مادر و دختر کشته شدند . اما تیر آنها به سنگ خورد و آن مادر و دختر از خانواده حزب اللهی بودند که درخواست دیدار آقای موسوی را رد کردند . فردای آن روز سه هیات به دیدار خانواده آن مادر و دختر رفتند و گفتند تا شنبه یا یکشنبه هفته بعد صبر کنید ، کار نظام تمام است و ما یک تشییع جنازه آبرومند برای شما برگزار می کنیم . اما جواب رد شنیدند .
7 : تا روز جمعه با اغتشاشگران مماشات شد . سخنرانی آقا آبی بود بر تهران ( به قول دوستم بنزینی بود بر تهران) . روز شنبه مردم صف خودشان را جدا کردند و فقط پیاده نظام دشمن در خیابانها ماند .آن هم چه کسانی ؟ بچه های که از پونک و نیاوران بودند . اینها چنگال رو با دستمال کاغذی بلند می کنند . باتوم خور نبودند . همین که باتوم رو دیدند فرار کردند .
8 : الان شما در اینترنت نروید . یک قرون خبری از بحران در کشور نیست . کدوم بحران . مردم مشغول زندگی خودشان هستند
اگه تونستی بگی کدوم یکیشون احمدی نژاده؟

جنبش سبز مخالف خشونته ، این قبول . . . . اما آخرش چی ؟
مقبولیت همه گیر و جهانی جنبش سبز با اعمال خشونت خدشه دار می شه ، اگه پای خشونت وسط بیاد رقیب خیلی از ما قوی تره ، خشونت بهترین توجیه برای سرکوب بیشتره و . . . من همه اینها رو قبول دارم . حالا یکی به من بگه آخرش چی ؟ خدا شاهده قصد منفی بافی ندارم . فقط برای من سوال پیش اومده. چه آینده ای برای پیروزی جنبش سبز متصوره ( اینم توضیح بدم که منظورم از پیروزی جنبش سبز تغییرات اساسی در ساختارهای حقیقی و حقوقی نظامه ، مثلا حذف ولایت فقیه و شورای نگهبان ، تغییر رابطه دین و دولت و . . . ) مثلا سالی 10-12 بار مردم بیان تو خیابون و تظاهرات کنن و بعد هم برن خونه هاشون . عده ای کشته و زخمی ، عده ای دستگیر و . . . تا بالاخره یک روز وجدان خامنه ای ( اگه داشته باشه ) به درد بیاد و با موسوی و خاتمی و کروبی بنشینه سر میز مذاکره و خودش تن به تغییرات بده و از کشور بره بیرون !! آیا به نظر شما امکان پذیره ؟ این برنامه انقلاب مخملی که تو اوکراین و گرجستان و . . . اجرا شد تو ایران جواب نمیده و نخواهد داد . دلیلش هم ساده است . حکومت جمهوری اسلامی حتی تظاهرات مسالمت آمیز مردم رو به گلوله میبنده . خلاصه مطلب اینکه هر چی هم مبارزه ما بدون خشونت و مسالمت آمیز باشه ، لحظه نهایی براندازی رژیم فاسد جمهوری اسلامی مثل یک زایمان 4 قلو ، پر درد و همراه با خونریزیه . آیا شما نظر دیگه ای دارید ؟
این 5 ماه شوم بر من چگونه گذشت ؟
خدایا چرا این تصاویر از ذهن من پاک نمی شوند ! چرا چشم باز ندا در لحظه مرگ از مقابل دیدگان من کنار نمی رود . چرا ناله های مادر سهراب بر مزار فرزندش مدام در گوش من فریاد می شود ؟ چرا صدای اصابت باتومها بر روی سپرها و صدای گوشخراش موتورهای یگان ویژه لحظه به لحظه در ذهن من طنین دارد ؟
* * *
وقتی ساعت حدود 1 بامداد نیمه شب شوم 23 خرداد تلویزیون اولین نتایج آرا را اعلام کرد با خودم گفتم "اینها مال حوزه های کوچیکه. تهران روکه بشمارن موسوی اول می شه " . وقتی ظهر شنبه 23 خرداد خبر دادند شمارش پایان یافته و خامنه ای هم تبریک گفته باور نمی کردم موسوی و کروبی اینگونه مردانه بایستند . با خودم گفتم : " بی غیرتم اگه این تقلب رو به کام کودتاچیها زهر نکنم. باید چند روز تظاهرات کنیم " . به چند روز تظاهرات دو سه هزار نفری راضی بودم که نگویند : تقلب چه راحت بود . دوشنبه با اتوبوس به تهران آمدم . صبح که به تهران رسیدم شنیدم دیشب به کوی دانشگاه حمله شده . وقتی بعدازظهر دوشنبه 25 خرداد پا به خیابان گذاشتم گفتم "خدایا این همه جمعیت ! خوابم یا بیدار؟ " هیجان آن روز هنوز هم با من است . شنیدم در میدان آزادی تیراندازی شده . اما باورم نمیشد : "اگر هم بوده تیر مشقی بوده . مگر می شود . حکومتی که مدعی است مردمی ترین حکومت روی زمین است فشنگ جنگی به روی هموطنان خودش شلیک کند؟! " فردا صبح در اینترنت فیلم معروف تیراندازی از پایگاه بسیج وعکس شهدا را دیدم ، فهمیدم چه خوش خیال بوده ام . شنیدم فردا قرار است هواداران کودتا در میدان ولیعصر میتینگ دهند . یاد 24 تیر 78 افتادم که با یک تظاهرات حکومتی اوضاع را به حالت عادی برگرداندند . نگران شدم . باید برمیگشتم شهرستان . اما ماندم و به چشم خودم دیدم که ترفند قدیمی این بار جواب نداد . جمعیت میلیونی مردم در خیابان ولیعصر تا روبروی جام جم را می گویم که تجمع کوچک کودتاچیان در میدان ولیعصر را تا حد یک نمایش مبتذل و شکست خورده تنزل داد . باز هم خدا را شکر کردم . تجمع 27 خرداد در میدان هفت تیر و تجمع 28 خرداد در میدان توپخانه را فقط از طریق اینترنت توانستم پیگیری کنم . گفتند نماز جعه 29 خرداد به امامت رهبر مسلمانان جهان و نایب امام زمان ، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای !! برگزار می شود . با خودم گفتم " دستور حمله رو صادر میکنه " اینجا را درست فکر کرده بودم . گفت "مسئولیت خونهایی که ریخته شود به عهده کسانی است که تحریک می کنند " صریح تر از این هم میشد تهدید به کشتار کرد؟ وقتی نمایش مبتذل گریه و مظلوم نمایی و توسل به امام زمان را اجرا کرد گفتم " انشالله به یاری امام زمان فردا مردم تودهنی محکمی بهت میزنن " . مجمع روحانیون درخواست مجوز کرده بود برای راهپیمایی 30 خرداد از میدان انقلاب تا میدان آزادی . به محض اینکه از اداره برگشتم نشستم پای اینترنت . ساعت 4 زنگ زدم به دوستم مهدی در تهران . گفت حسن رفته . زنگ زدم موبایل حسن . آنتن نمیداد . فقط شنیدم که گفت "4-5 برابر روزهای قبل مامور وایستاده ،بعضیها با هم عربی صحبت می کنن ! " ارتباط قطع شد تا 12 شب که حسن به خانه برگشت . زنگ زد و در حالی که صدایش می لرزید گفت " شانس آوردم زنده برگشتم . فقط به قصد کشت می زدن . جلوی خودم با باتوم مغز یکی رو پاشوندن به دیوار . . . " و بغضش ترکید . دلداری اش دادم و گفتم " مگه نشنیدی مولا علی (ع) گفته خون ناحق عمر حکومتها رو کوتاه میکنه ؟ " فردا صبح در اداره نمیتوانستم کار کنم . داخل اینترنت تیتر زده بود " فیلم کشته شدن یک دختر جوان در تظاهرات دیروز" فیلم را که دیدم تحملم تمام شد . مرخصی گرفتم . هنوز کسی نام این دختر جوان را نمیدانست . به ساعت نکشید که ندا آقا سلطان نامی جهانی شد . تبدیل شد به اسطوره مقاومت . حسودی ام می شد . اینگونه مرگ هم اقبال بلندی می طلبد . چند شب بود موقع خواب یاد کسانی می افتادم که در زندان هستند . هنوز نمی دانستم که در زندانهای جمهوری اسلامی چه خبر است ؟ با خودم می گفتم " فوقش مشت و لگد و غذای بد " . . . زهی خیال باطل
* * *
تجمع میدان بهارستان در3 تیر ، تجمع مسجد قبا در 7 تیر و ماجرای اسفناک ترانه موسوی ، تعطیلی تهران به خاطر خس و خاشاک هوا و تجمع 18 تیر ، نماز جمعه 26 تیر که حماسه ای بود برای خودش ، تجمع 30 تیر در میدان هفت تیر ، طرح خاموشی سبز ، تجمعات ایرانیان مقیم خارج از کشور ، دست و پا زدنهای بیوده و مبتذل تلویزیون کودتا برای توجیه وحشی گریها ، نامه شجاعانه کروبی در افشای تجاوزات جنسی به زندانیان ، بیانیه های موسوی و منتظری و بیات زنجانی و صانعی و . . . تجمع 3 مرداد در میدان ونک ، تجمعهای پرشور 8 مرداد در بهشت زهرا و مصلی تهران به مناسبت چهلم شهدای 30 خرداد ، حکومت نظامی غیر رسمی در روزهای 12 و 14 مرداد به مناسبت تنفیذ و تحلیف کودتا ، دادگاههای نمایشی و دهها و بلکه صدها ماجرای ریز و درشت دیگر رخ داد تا روز قدس فرار رسید . باز هم آمدم تهران ، اینبار همراه چند نفر از دوستان . با خودم می گفتم : "خدایا نکنه ناامید برگردیم ، نکنه امروز تموم بشه و برای ما یه حسرت بزرگ باقی بمونه " پایم که به میدان ولیعصر رسید خدا را شکر کردم . سیل جمعیت میدان را سبز کرده بود . شور و حال 25 خرداد در دلم زنده شد . با تمام توان فریاد زدم : " مرگ بر دیکتاتور"
***
خدایا ! طاقت ندارم ببینم شهر به حالت عادی بازگشته . از خودم می پرسم آیا امکان دارد خون ندا و سهراب و اشکان و ترانه و . . . و . . . فراموش شود ؟ و سریع پاسخ خودم را میدهم : هرگز ، آنها و صدها شهید دیگر در دل و جان میلیونها ایرانی زنده اند . آنکه مرده حکومت سفاک ولایت فقیه است که فقط سعی می کند به مدد وحشی گری و دروغ و باج دادن به بیگانگان چند صباحی بیشتر نفس بکشد . حتی توان برگزاری یک تظاهرات و میتینگ نمایشی را از دست داده . فردا 13 آبان است . برعکس دفعات قبل هیچ نگرانی ندارم ، بی شک فردا هم سبز خواهد شد . حرکتی که تصور می کردم فقط چند روز دوام بیاورد پس از حدود 5 ماه همچنان زنده است و پرشورتر از روز اول . . . . تلویزیون را روشن می کنم ، تصویر رئیس دولت کودتا برآن نقش بسته ، ناخودآگاه این شعر به ذهنم خطور کرد: مپندار کاین شعله افسرده گردد
منو